˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
12 / 12برچسب: آب, آقا, آه, ابوالفضل, اربعین, اربعین حسینی, اسلام, اشک,ایام محرم, برادر,بهترین برادر,بهترین خواهر,تاب, تاسوعا, تسلیت,تشنه, تشنگی, جانسوز,جگر,حسین, حضرت عباس,خواهر, خورشید, خون, خوناب, داغ, دعا, دلسوز, دین, رشته, روی تو, زینب, ستم,ستم کشیده, سینه زدن,سینه زنی, شعر, شعر محرم, شعر مذهبی, :: 1:3 :: نويسنده : وحید
عشق گفتی کربلا آمد به یاد هیبت خون خدا آمد به یاد عشق یعنی جاده ی بی انتها عشق یعنی نوری از سوی خدا عشق یعنی ناله های حیدری عشق یعنی صبر و آه زینبی برای خواندن بقیه شعر مذهبی “عشق یعنی…” روی ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه مطلب ...
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
12 / 12برچسب: آب, آقا, آه, ابوالفضل, اربعین, اربعین حسینی, اسلام, اشک,ایام محرم, برادر,بهترین برادر,بهترین خواهر,تاب, تاسوعا, تسلیت,تشنه, تشنگی, جانسوز,جگر,حسین, حضرت عباس,خواهر, خورشید, خون, خوناب, داغ, دعا, دلسوز, دین, رشته, روی تو, زینب, ستم,ستم کشیده, سینه زدن,سینه زنی, شعر, شعر محرم, شعر مذهبی, :: 1:42 :: نويسنده : وحید
اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو از بس که سوختم جگرم آب شد حسین جانسوز تر ز داغ تو دیگر کسی ندید خورشید هم ز داغ تو در تاب شد حسین
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
آقا به حقِ چشمی، که غرقِ خون ز تیره هر ساله تو تاسوعا دلم برات می گیره پر می زنه دلِ من به علقمه دمادم لحظه ی جون دادنت آقا می آد به یادم وقتی می آد به یادم که مرغ دل رها شد لحظه ای که یا عباس دستِ شما جدا شد وقتی می آد به یادم که ناله سر می دادی از روی زینِ اسبت سر رو زمین نهادی وقتی می آد به یادم ز مشکت آب می ریخت سرشک تو برای طفلِ رباب می ریخت وقتی می آد به یادم که با نوای خسته نقش زمین شدی و فرقِ سرت شکسته خاک پر از خون و اشک، علقمه بسترت بود ناله ای رو شنیدی که آه مادرت بود می گفت منم فاطمه مادر تو یاسِ من قربون قد و بالات حضرتِ عباسِ من چرا قدت شکسته همچو قدِ کمانم قصه ی مشک پاره از تو چشات بخوانم بعد تو روز حرم تاریک دیگه چون شب وای از حسین تنها وای از نگاه زینب شاعر : حسن فطرس
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد ز روی کودکان او خجالت می کشم یا ربّ چه می شد ناله ی زینب دلِ من را رها می کرد کنار علقمه آید نوای شیون و زاری شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد توانِ دیدنِ رویِ رقیه کرده مجنونم چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد به ذکرِ نام مولایم خیالم طفل شش ماهه دلم هر لحظه با شورِ دل زینب صفا می کرد نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد شاعر : حسن فطرس
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|